تاج بده از گوگل نیس
آغاز: آسمان، چادری تیره و سنگین بر سر زمین کشیده بود. ابرهای خاکستری، مانند کوههای عظیم، به هم پیوسته بودند و سکوت سنگینی بر فضا حاکم بود. هوای شرجی و خفه، نفس کشیدن را دشوار میکرد. اما ناگهان، اولین قطره باران، مانند پیامآوری از آسمان، بر زمین فرود آمد. میانی: قطرههای باران، یکی پس از دیگری، با شتابی فزاینده بر زمین میباریدند. صدای برخورد آنها با پشت بامها، خیابانها و برگهای درختان، سمفونی زیبایی را خلق میکرد. بوی خاک نمزده، به مشام میرسید و طراوتی بینظیر به فضا میبخشید. خیابانها، به رودخانههایی کوچک تبدیل شدند و ماشینها، با چراغهای روشن، در میان این جریان آرام، به آرامی حرکت میکردند. کودکان، با شادی و هیجان، در زیر باران میدویدند و خندههایشان، موسیقی دلنشینی را به این سمفونی میافزود. طبیعت، خسته از گرما و خشکی، با شوقی وصف ناپذیر، خود را به آغوش باران میسپرد. پایانی: باران، آرام آرام شدت خود را از دست داد و به قطرات پراکندهای تبدیل شد. آسمان، کمکم چهره خود را از تیره و تار، به آبی روشن تغییر داد. خورشید، با اشعههای ملایم، از پشت ابرها نمایان شد و رنگینکمانی زیبا، بر پهنه آسمان نقش بست. طبیعت، آراسته و زیبا، در زیر نور خورشید میدرخشید و آرامشی عمیق، بر فضا حاکم بود. باران، نماد حیات و پاکی، رفته بود، اما خاطره لطافت و زیباییاش، همچون نقاشیای ماندگار، در ذهنها باقی میماند.